جدول جو
جدول جو

معنی پشتی هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

پشتی هاکردن
پشتیبانی کردن، رام کردن اسب یا گاو نر، پالانی کردن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَزْیْ)
پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد:
اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت.
قطران.
دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین
نه فرزند من است آزاده رامین
که من فرزند را پشتی نمایم
بدان کز بند مهرش برگشایم
اگر وی را کند دادار پشتی
نبیند زآسمان هرگز درشتی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. (گلستان). دردجه، باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. (منتهی الارب).
- پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن، از او حمایت کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
یاری کردنکمک کردن مدد کردن حمایت کردن طرفداری کردن پشتیبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتی کردن
تصویر پشتی کردن
((پُ. کَ دَ))
یاری کردن، حمایت کردن
فرهنگ فارسی معین
جر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
فرهنگ گویش مازندرانی
بستن در، بدرقه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپاندن، مچاله نمودن، روشی در دوشیدن گاو که جهت آرام نگه داشتن حیوان، گوساله را
فرهنگ گویش مازندرانی
برگش کردن، بازگشتن، منصرف شدن، کنار رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر گذاشتن تپه یا کوه، عبور کردن، زیر و رو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو کردن، سپوختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیز برداشتن، ورم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی